شب رفتیم خونه باباجون (بابا)وبعداز شام باباجون مارو رسوند خونمون آخه برای اینکه خیالمون راحت تر باشه ماشینو گذاشتیم بمونه خونه باباجون بعد از جمع کردن وسیله ها رفتیم که لالاکنیم صبح ساعت 6و 45 دقیقه رفتیم فرودگاه وای الینا چه ذوقی کرد سریع گفت ااا هپیما عو رسام ففته(رفته ) مالزی خیلی خوشحال شد ورفت ایستاد از پشت شیشه وهواپیما هارو نگاه میکرد ووقتی دید هواپیمارو دارن برای پرواز چک میکنن سریع میگفت هواپیما سبزه شیکست خاب شد (شکست خراب شد ) وقتی هواپیما پرواز کرد همش میگفتی من برم هواپیما سبزه خلاصه اینکه سوار هواپیما شدیم قربون دختر باهوش خودم بشم هنوز یادت مونده بود که باید کمربند ببندی وسریع وقتی نشستی گفتی کبند(کمربند) و ببندم ...